20051122
یک
دو
سه
چهار
پنج
شش
هفت
هشت
نه
ده
یازده
دوازده
سیزده
چهارده
پانزده
شانزده
هفده
هجده
...
دو
سه
چهار
پنج
شش
هفت
هشت
نه
ده
یازده
دوازده
سیزده
چهارده
پانزده
شانزده
هفده
هجده
...
...باد -
.به همین سادگی -
...همه اش خاموش شد -
...
20051121
20051120
...دستاش تو جیب اش بود
سرش به شدت سنگین بود ؛
!...این تنها حسی بود که میتونستم ازش بگیرم
سرش به شدت سنگین بود ؛
!...این تنها حسی بود که میتونستم ازش بگیرم
...
...صدای پاشنه ی کفشش
با ریتم ثابت قدمهاش
...یه حرف احماقانه رو تکرار می کرد
...ضربه ها هنوز ادامه داره
...
20051112
چشمام یه کم پر خون
دلم آشفته اس
راستش
دیشب وقتی رفتی
رفتم بخوابم
...
ولی نشد
رفتم جلو شومینه
همه چراغا خاموش بود
نور آتیش رو دیوار افتاده بود
...تو
...اونجا بودی
...تو وجودم
...تو نگاهم
...تو شعله های آتیش
...
.
.
.
20051110
لحظه فرا می رسد
...اما
...کوتاه ، کوتاه ، کوتاه
...
...گرچه کوتاه اما لحظه های تو شیرینند
اکنون
...برای لحظه ی بعدی انتظار می کشم
...انتظاری بلند
...اما
...کوتاه ، کوتاه ، کوتاه
...
...گرچه کوتاه اما لحظه های تو شیرینند
اکنون
...برای لحظه ی بعدی انتظار می کشم
...انتظاری بلند
...لحظه ای کوتاه
! به کوتاهی چند خط
! به کوتاهی چند خط
20051109
20051108
...آن روز با تو بودم... امروز بی توام
...آن روز که با تو بودم... بی تو بوده ام
...آن روز که با تو بودم... بی تو بوده ام
...امروز که بی تو ام... با توام
... عادت کرده ای تا به سراغت نیایم به سراغم نمیایی
... فراموشم میکنی
... از یادت میروم
انگار نه انگار که امپراطوری و سرزمین آبهای همیشه آبی بود و تو گاهی می آمدی آنجا و خلوت و تنهائی خودت را با امپراطور تقسیم میکردی ...این دیگر چه عادتی است...؟
... عادت کرده ای تا به سراغت نیایم به سراغم نمیایی
... فراموشم میکنی
... از یادت میروم
انگار نه انگار که امپراطوری و سرزمین آبهای همیشه آبی بود و تو گاهی می آمدی آنجا و خلوت و تنهائی خودت را با امپراطور تقسیم میکردی ...این دیگر چه عادتی است...؟
... تنها حسنش این است که من می آیم و تو را هر بار با خودم به رویاهای سرزمینم میبرم
همیشه بین آن چیزی که وجود دارد و آن چیزی که می اندیشیم و آن چیزی که انجام می دهیم فاصله ای وجود دارد تنها آگاهی و سکوت مرز این فاصله را پر می کند
...سکوت میکنم
...باشد
...حرف نمیزنم
...و باز هم منتظرت میمانم
!تو چگونه به سکوت مرگ پروانه ها عادت داری...؟
...چگونه تصویر خیال شاپرک را در آستانه ی شکستگی بال ترسیم میکنی
...تو چگونه با آواز تنهایی می رقصی
...
20051106
صداشو می شنوی؟ -
! نه -
خوب گوش کن -
! هیچ صدایی نمی آد -
به صدای باد گوش کن -
صداش یه حس مبهمی داره
صداش یه حس مبهمی داره
...صداش تو نم بارون گم
...
همه جا رو مه گرفته
نفسش با نم بارون به صورتم می خوره
همه جا رو مه گرفته
نفسش با نم بارون به صورتم می خوره