<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d10121908\x26blogName\x3dHere+is+My+Parapet+...\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLACK\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://myparapet.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://myparapet.blogspot.com/\x26vt\x3d83673642665528068', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

20060124

شب سکوتش را می خواند
پنجره آغوش می گشایید
پرده می رقصد
وقث وقت پرواز است
...
.
آری بال ها را بایید گشود
و
اگر بال ندارید
سقوط نوش جانتان باد

20060120

یه روزی میام
یه روزی که خیلی وقته همدیگه رو ندیدیم
یه روزی که هوا پاییزیه
یه روزی که دل تو ام گرفته
از اون روزایی که می ترسی غروب شه
از بس غروبش دردناکه
آدم می خواد دق کنه وقتی غروب میشه
...
اون روز میام
ولی تو باورت نمیشه
من هیچی نمیگم
سلام هم نمیکنم
فقط دستام و حلقه می کنم دور کمرت
...
همون جوری که دوست داری
بدون اینکه یه کلمه هم حرف بزنم
بعد می رم
...
.
.
.
.
...

20060119


Download

My world is miles of endless roads
That leaves a trail of broken dreams
Where have you been
I hear you say?
I will meet you at the Blue Cafe
Because, this is where the one who knows
Meets the one who does not care
The cards of fate
The older shows
To the younger one, who dares to take
The chance of no return

Where have you been?
Where are you going to?
I want to know what is new
I want to go with you
What have you seen?
What do you know that is new?
Where are you going to?
Because I want to go with you

So meet me down at the Blue Cafe

The cost is great, the price is high
Take all you know, and say goodbye
Your innocence, inexperience
Mean nothing now

Because, this is where the one who knows
Meets the one that does not care
Where have you been?
I hear you say
I'll meet you at the Blue Cafe

So meet me at the Blue Cafe.

20060114

My Parapet

20060113

آیینه شکسته است
راز من صد پاره بر زمین ریخته
...می خواهم عبور کنم
شاید آن طرف تر بتوان وسیله ای برای جمع کردن این خرده شیشه ها پیدا کرد
...
ولی انگار گرد ریز خاطراتم پایم را گزیده است
هرچند آب جوی وجودم می خواهد
ولی نمی توان پاکش کرد
من به خود بودن
... و این درد سیاه در خون
...
محکومم

20060108

نمیدونم چند وقته
... ولی خیلی گذشته از وقتی که آخرین بار اینجا یه پست نوشتم
خوب یادمه خسته بودم
شاید خستگی سهیم بوده ولی دلایل زیادی وجود داشته که این همه از جایی که بهش گفتم پناهگاه دور بودم
گرچه لحظه های زیادی دلم کنارش بود
شاید برای اینه که یه پناهگاه دارم
که امن تر از اینجاست
ولی دوست ندارم احتیاط کنم
امن بودن یه شرط ولی برای من مهم نیست زیاد
یه حس خلع
همیشه مثل یه گرد رو آیینه اطاقمه
!...که هر دفه صبح بیدار می شم خودمو، نه
اون گرد و می بینم
خیلی وقتا خوب خیلی وقتا هم بد
ولی راستش من حتی روزهای زیادیه که آیینمو ندیدم
شاید تو این مدت هیچوقت بیدار نشدم
شایدم هیچوقت نخوابیدم
و شاید الان
...الان که طعم خودکارم به دستامه خوابم ببره
...
...
.
.
.