...دستاش تو جیب اش بود
سرش به شدت سنگین بود ؛
!...این تنها حسی بود که میتونستم ازش بگیرم
سرش به شدت سنگین بود ؛
!...این تنها حسی بود که میتونستم ازش بگیرم
...
...صدای پاشنه ی کفشش
با ریتم ثابت قدمهاش
...یه حرف احماقانه رو تکرار می کرد
...ضربه ها هنوز ادامه داره
...
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home