آیینه شکسته است
راز من صد پاره بر زمین ریخته
...می خواهم عبور کنم
شاید آن طرف تر بتوان وسیله ای برای جمع کردن این خرده شیشه ها پیدا کرد
...
ولی انگار گرد ریز خاطراتم پایم را گزیده است
هرچند آب جوی وجودم می خواهد
ولی نمی توان پاکش کرد
من به خود بودن
راز من صد پاره بر زمین ریخته
...می خواهم عبور کنم
شاید آن طرف تر بتوان وسیله ای برای جمع کردن این خرده شیشه ها پیدا کرد
...
ولی انگار گرد ریز خاطراتم پایم را گزیده است
هرچند آب جوی وجودم می خواهد
ولی نمی توان پاکش کرد
من به خود بودن
... و این درد سیاه در خون
...
...
محکومم
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home