امروز بازهم بلندترین صدایی که شنیدم صدای تنهایی در برابر لحظه های شاد دوران جوانی بود
صدایی بی صدا که گاهی اوقات گوش و ذهنم را می آزارد
صدایی که با تمام ملایمت اش در اوج صداهای بلند نیز شنیده میشود
صدایی کشنده که زمان اوج آن زمان اوج حس غلط و اشتباهی است که درونت را فرا میگیرد
آنان که به نگاه تو چشم دوخته اند و آن را می ربایند
!آنان که برای تنهایی خود بدنبال تنهایی میگردند و تو تنهای آنان نیستی
چگونه میشود زمانی که همگان به اوج بی احساسی یک فرد اشاره می کنند تو به شمع بی پایان احساس او همچون پروانه ای جان بدهی؟
و احساسات نابود کنندگان و سازندگانند که به پیش میروند
گاه می سازند و گاه ویران می کنند
.
.
.
ستاره ها در آتش تنهایی میسوزند و هیچکس را به پیش خود نگاه نمی دارند
آنچنان که وقتی به نزدیکی آنان میروی آتششان تورا نیز در بر می گیرد
.
.
.
ای دور ترین به ستاره ی خاموش
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home