20050629
یه برگ
اون بالا
بالای درخت
...سبز بود
.
.
.
...آب بهش نرسید
خشک شد
...
...باد اومد
لغزید
...
آرام
آرام
آرام
...سقوط کرد
...بر زمین گرم نشست
...به زیر پای عابران شکست
.
.
.
!به آرامی جان سپرد
20050627
اینجا
ایناهاش
همین وسط قفسه سینم
میسوزه
داد میزنه
آتیش میگیره
نه که از درد باشه ها
واسه توِ
واسه خود خودت
کوچولوی نازنین من
.
.
.
یه قولی بهم بده
که هیچوقت از پیشم نری
تو
کوچیکترین سرزمین
بزرگ رویایی
20050622
20050620
به انتظار بیندیش که چه صبورانه در تمامی لحظات ما را همراهی می کند
واما- ما چه عجولانه و با شتاب منتظرپایان انتظار هستیم
.غافل از اینکه انتظار هیچ گاه ما را تنها رها نخواهد کرد
زیرا
. پایان هر انتظار – آغاز انتظاری دیگر است
واما- ما چه عجولانه و با شتاب منتظرپایان انتظار هستیم
.غافل از اینکه انتظار هیچ گاه ما را تنها رها نخواهد کرد
زیرا
. پایان هر انتظار – آغاز انتظاری دیگر است
20050615
در امتداد قبر، مقبور شدم
و تمام وجودم در عمق قبر سقوط کرد
مضطرب بیدار شدم
و از ترس خوابی راحت و ابدی
...هرگز نخوابیدم
.
.
.
.همین
...اینجوری نگام نکن
...
تو دلت نرم
...آرومه
میترسم موج بزنه
میترسم
میدونی چرا؟
چون میدونم اونی که فکر میکنی نیستم
...یه جورایی
آخ
قلبم
20050613
20050612
20050610
موج زد
بغض کردم
باد میومد
نلرزیدم
ولی باد که قطع شد لرزیدم
اینجوری میخواستم به خودم ثابت کنم
که لرزم از سرما نیست
گوش کردم
صداش نیومد
من حتی لیاقت توهم رو هم ندارم
کاش
شبیه این قصه ها
صدات
یه هو
میومد
همونجوری که صدام می کنی
...
من بر میگشتم
تو نبودی
یه دفعه تو چشامو میگرفتی
من بر میگشتم
میبوسیدمت
نگات میکردم
.
.
.
ولی
چشمامو که باز میکنم
میبینم
رفتم وسط آب
موج می آد
موج میزنه
موج میخوره
موج
موج
موج
20050609
من که این همه خواهش کردم
پس چرا هیچکی به حرفام گوش نکرد
من که صادق بودم
چرا تنهام گذاشت
چرا آغاز ندارم
چرا فصل خزون من فصل بهار شماست
چرا دلم تنگ واسه نفس زدن
...
!کی میدونه اینا یعنی چی؟
...خورشید و تب
تب نگاه؛ نگاه من
هوای گرم؛ هوای تو
گرم نگات؛ تشنگیام
عطش من؛ چشمای تو
لبهای خیس؛ شرم و حیا
ترس گناه؛ آره گناه
گناه ما؛ لغزش ما
لرز صدا تو گفتن چند کلمه بی ادعا
یهو رسید دستای ما به دست هم
زندونی شد قلبای ما
حبس ابد
...حضور
حضور من ، حضور تو ، حضور شب
...شب
شب سپید ، شب بهار ، شب نگاه
...نگاه
نگاه تو ، نگاه من ، نگاه ما
...ما
پرواز ما ، لبخند ما ، قصه ی ما
قصه
!و بازم قصه
حضور من ، حضور تو ، حضور شب
...شب
شب سپید ، شب بهار ، شب نگاه
...نگاه
نگاه تو ، نگاه من ، نگاه ما
...ما
پرواز ما ، لبخند ما ، قصه ی ما
قصه
!و بازم قصه
20050608
...یادش به خیر
یه پیری بوود که تو دل ما خیلی بزرگ بود
یه دفعه
یه روزی
یا شایدم یه شبی
یه چیزی بهم گفت
راستش اون موقع زیاد نفهمیدم
ولی الان دیگه خوب میفهمم حرفشو
.
.
.
بلوغ همیشه دردناکِ
و يادم هست
يكبار
...تمام غرور يك سايه
زير پاي عابر
له شد
و خوررشيد هم هيچ نگفت
...
...
این و نمیدونم کی نوشته
از یه جای دور ورش داشتم
نزدیک اون سایه
همون که گفت له شد
ولی فکر کنم
هنوز آدم نشده
...میدونم